زن به حدی آهسته حرف میزد که مراد حتی نصف کلمات را هم نشنید برای همین با صدایی بلند تر از زنش گفت: فقط پچ پچ کردی . من که هیچ چیز نفهمیدم
زنش با اینکه می دانست گوشهای مراد چند سال است به خاطر کار در شرکت ریسندگی و صدای بلند دستگاهها کم شنوا شده است فقط کمی صدایش را بلندتر کرد و مراد از بین همه آنها فقط مریم و جهیزیه راشنید و همین کافی بود تا دوباره کر بگیرد. عصبانیت و خجالت با هم آمیخته شد و دستهای مراد روی صورتش رفت و با کف دستانش صورتش را فشار دارد و بعد پیشانیش را چسبید . ترجیح داد سکوت
مراد ,فقط ,هم ,زنش ,همین ,پچ ,دوباره کر ,کر بگیرد ,تا دوباره ,بود تا ,همین کافی
درباره این سایت